به همین غروب غم انگیز دلخوشم،
اگر بدانم ،
تو هم،
یک جایی،
نشسته ای پشت پنجره،
و دلت برای من تنگ شده...!
مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم .
نبودنت
دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشمهایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنم
و نبودنت
پیرهنم شده است ...
دوستت دارم گفتن تو ،
عجیب ترین کلمات جادویی دنیا هستند ...
کافی است بگویی
دوستم داری ؛
و من
تا صد سال دیـــگر هم
وقتی به این دوستت دارمی که گفتی
فکر کنم ...
در دلــــم باران ببـــارد ،
و عـــشق جـــوانه بزند !
واقـــعا
اگــــر تو دوستم داشته باشی ؛
دنیای من
بــــدون هیچ گلی ...
گلستان میـــشود !!