با حرفات به چشمای من بی تفاوت نباش
هنوز آرزومه کنارم بمونی تو کاش ...
نگاه کن نفسهای تو پر شده تو هوا
نگاه کن به من خیره شو با دلت هم صدا
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم : عزیزم ، این کار را نکن .
نگفتم : برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده .
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ،
رویم را برگرداندم.
حالا او رفته
و من
تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم.
نگفتم : عزیزم متاسفم ،
چون من هم مقّصر بودم.
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ،
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.
گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای ،
من آن را سد نخواهم کرد.
حالا او رفته
و من
تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم.
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم : اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود.
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.
اما حالا ، تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم.
نگفتم :بارانی ات را درآر...
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.
نگفتم :جاده بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست.
گفتم : خدانگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت .
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم.
ای کاش عشق را زبان سخن بود،
جیرجیرک به خرس گفت عاشقت شدم.
خرس پهلویش را خاراند و پاسخ داد از خواب که بیدار شدم درباره اش حرف می زنیم .
خرس به خواب زمستانی رفت
و ندانست که عمر جیرجیرک
فقط سه روز است...
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است ...
مگذارید که نام شما را بدانند
و به نام بخوانندتان
هر سلام،
سرآغاز دردناک یک خداحافظیست....
دو نفر اگر کنار هم باشند و رنج هایشان را با هم تقسیم کنند،
بار آنها بسیار سبک خواهد شد،
اما در تنهایی،
آدم خودش تجزیه و تحلیل می کند،
دنیایی خاص خود میسازد،
دنیایی منحصر به فرد...
دور آن را دیواری میکشد،
دیواری از تنهایی و انزوا...
کم کم یک پرده سکوت روی دیوار و سپس روی خود آدم را می پوشاند،
خودت میشوی مشاور روانی خودت.
قدم بعدی سقوط در دنیای افسردگی است.
منطق تنهایی یعنی منطق فردی،
بدون انعطاف...