آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

کمتر از یکسال گذشته...

من را همانگونه صدا بزن که روزهای عاشقیت صدا میکردی..

این "شما" گفتنت

مثل پتک میماند بر سرم...



+محسن دعاوی


پ.ن: شاید هیچکس نبینه اینو با وجود تلگرام...

یعنیاااا این یکسال له شدم و دوباره جون گرفتم دیگه اون آدم سابق نیستم

فک نمیکنم حسی در من وجود داشته باشه :-)

(با نهایت احترام ولی تو قاتل عشقمان شدی...)

نظرات 9 + ارسال نظر

همیشه چشمهاو دلهایی هستن ک میبیننو میفهمن...

nafas 1395/11/25 ساعت 02:46 ب.ظ http://beest20.ml/

سایت متفاوت و زیبایی دارین خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم افتخار میدین پیش منم بیاین خیلی ممنون
9165

بهنام 1395/11/29 ساعت 03:05 ب.ظ

دلم برای معصومیت دوران کودکی آدمها تنگ شده است...

سلام.
بعد از گذشت روزهای زیاد دوباره به وبلاگتون اومدین و متنی گذاشتین که مثل بار قبل هزاران حرف پشت تک تک واژه هاش نهفته است...
نمیدونم انگار گاهی همه چیز هست ، بجز اون چیزی که باید باشه ...
امیدوارم روزی بشه که حتی اگه هیچ چیزی هم نبود، حداقل اون خوبه باشه...

بهنام 1396/01/26 ساعت 09:25 ب.ظ

باور ندارم خدا به کسی "نه" بگوید...
خدا فقط سه پاسخ دارد:
۱ـ چشم
۲ـ یه کم صبر کن
۳ـ پیشنهاد بهتری برات دارم
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...شاید خدا هست که در اغوشش میفشاردت
برای تمامی رنجهایی که میبری صبر کن
صبر اوج احترام به حکمت خداست...

بهنام 1396/02/17 ساعت 10:57 ب.ظ

میتوان زیبا زیست
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیرشویم
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بدوخوب
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسرخورشید
زندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاست
هرکجاخندیدیم هرکجا خنداندیم
زندگانی آنجاست
بی خیال همه تلخی ها

بهنام 1396/05/23 ساعت 11:15 ب.ظ

زیبا زندگی کن ...

بهنام 1396/09/30 ساعت 02:07 ب.ظ

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند.

عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند.

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند.

و بخند که خدا هنوز آن بالا با توست.

بهنام 1397/07/27 ساعت 12:33 ق.ظ

وقتی که شانه هایم

در زیر بار حادثه

می خواست بشکند

یک لحظه از خاطر پریشان من گذشت

بر شانه های تو

بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم

زین بغض درد را

از تنگنای سینه برآرم

به های های

آن جان پناه مهر

شاید که می توانست

از بار این مصیبت سنگین

آسوده ام کند.

(بر شانه های تو - فریدون مشیری)

بهنام 1397/11/09 ساعت 10:14 ب.ظ

میدانی
بعضی هارا هرچه بخوانی،
خسته نمیشوی!
بعضی هارا هر چه گوش دهی،
عادت نمیشوند!
بعضی ها هرچه تکرار شوند،
باز بکرند و دست نخورده!
دیده ای؟
شنیده ای؟
بعضی ها بینهایت اند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد