آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است...

بگذار عشــــــــق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با دیگری...

2 پهلو...

عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است

هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است

بیستون بود دلم… عشق چه آورده سرش

که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟

مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز

مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است

دامنش دامنـــه های سبلان است …چقدر

طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است

مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش

از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است

ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان

تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است

تا دم از مرگ زدم گفت: “دعا کن برسی!”

لعنتـــی بـاز فقط حرف دو پهلو زده است!

آیینه...

تو از کی عاشقی؟ 

این پرسش آیینه بود از من  

خودش از گریه ام فهمید  

مدتهاست 

مدتهاست... 

 

...

ﻫﻤــــﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﺑﻔﻬـــــــــﻤﻢ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺍﻣـــــــﯿﺪﻭﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺩﻧﯿـــــــﺎﻡ
ﺑــــــﺎﻭﺭﮐﻦ . . .